به نام نامی خیام تازه کن جان را ز عطر یادش پُر کن دماغ و دامان را چو بنگری به گلستان طبع او بینی ز غنچه و گل اندیشهاش بهاران را درود و تهنیت و آفرین به نیشاپور که پروراند چنین عالم سخن دان را سخن نسخته بگفتم، چو ژرف درنگری ز نام او به جهان فخر هست ایران را جهان به نام پر آوازهاش به خود نازد که نیست قید مکان در جهان بزرگان را چنان ستیغ دماوند برده سر به فلک که پی بَرد به خرد راز چرخ گردان را ز چهرههای درخشان دانش و ادب است ببین به دیده دل ارج و فر انسان را نجوم و هیئت و شعر و ریاضی و حکمت در اوست جمع، نگر دانش فراوان را بزرگ مرد حکیمی چون او کم آرد دهر اگر بجویی از آغاز تا به پایان را ز نردبان خرد رفت تا فراز سپهر که تا بجوید بهرام و تیر و کیوان را به گاهنامه، اساسی نوین به جای نهاد کز آن شناخت توانی، حساب دوران را نگاشت طُرفه کتابی به شرح اقلیدس بساخت بهر ریاضی اساس و بنیان را ز شعرهای پر از مغز و نغز و شیوایش فزود شور بسا بلبل خوش الحان را رباعیات ورا، چون بگوش دل شنوی بَری زِ یاد نوای هزار دستان را اگر حکیم به او گفتهاند، در خور اوست به هر کسی ندهند این بزرگ عنوان را نساخت کم سخن خام و سست مدعیان مقام شامخِ آن فیلسوف فرزان را به دست پیر زمان جاودانه میزانیست کزان بسنجد هر راست و بهتان را زمانه چون بنشیند به داوری، بیشک سیاه روی کند ناکسان نادان را رسید چون که به هفتادواند سالش عمر شنید مژده دیدار جان جانان را شفای بوعلیش بود در میان دو دست در آن دمی که سپرد این سرای ویران را ربود گوی نکونامی و به مینو رفت به دیگران بسپرد این فراخ میدان را. سراینده: توران_شهریاری
top of page
سازمان زنان ایران
The Women's organization of Iran
bottom of page
Comments